عشق مامانی، امیرعلی جونعشق مامانی، امیرعلی جون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره
عشق دومم،امیرپویانعشق دومم،امیرپویان، تا این لحظه: 5 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

امیرعلی و امیرپویان عشق مامان و بابا

عاشقانه های تیرماه

تو ماه رمضون حسابی خورد و خوراک امیرعلی بهم ریخت بچم خیلی خوب می خورد ، بدتر شد نمی دونم چرا اینقدر روز بروز بدغذا تر میشه ، روز میشد که از صبح تا شب فقط چند تا قاشق پلو خورده بود اصلا نمی دونم عادتهای بد غذایی چطور در بچه ها شکل می گیره لوبیا را تو خورش یا لوبیا پلو نمی خوره ، خیلی واقعا جالبه با پایان ماه رمضان و شروع تعطیللات عید، بازار سفر داغ بود و ما هم تصمیم گرفتیم بریم شمال گل پسرم خوش سفره،  ما را راهی می کنه تا چند روز قبل همش میگفت مامان بریم مسافرت بریم شمال تو راه هم همش می پرسید مامان چرا نمیریم شمال  روز اول اصلا نمیرفت تو اب ، از موجها می ترسید به زور با اردکش بردیم تو آب ، اما حسابی از شن بازی لذت بر...
28 تير 1395

بدون عنوان

وای بازهم امان از تلگرام که نمیذاره خاطرات شیرینم را اینجا ثبت کنم اینقدر زمان زود میگذره که برخی چیزها کلا یادم میره پسر گلم روز به روز باهوشتر میشه و واقعا من و بابایی شگفت زده میشیم ، کلی ماشین را می شناسه و هرکدوم را تو خیابون ببینه اسمشو میگه ، جدیدا عاشق ال 90 شده و هرجا میرسه می گه، یک صلوات بفرستین بابام ال 90 بخره و جلب اینکه تا بحال ما تو خونه حرفی از خرید ماشین جدید نزدیم نمیدونم این فکر از کجا به ذهنش رسیده وای یک روز پشت یک اتوبوس شرکت وحد را نشون داد و گفت ال 90، ما هم شوکه یکدفعه فهمیدم منظورش آرم مشترکشونه، نزدیک بود شاخ دربیارم   خداراشکر دیگه تو گفتن دستشویی، اذیت نمیکنه و میگه ، ما هم قبل از ...
2 تير 1395
1